اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجیم. بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم. اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین. اَللَّهُمَّ اَخْرِجْنِی مِنْ ظُلُمَاتِ الْوَهْمِ وَ أَکْرِمْنِی بِنُورِ الْفَهْمِ اَللَّهُمَّ افْتَحْ عَلَیْنَا أَبْوَابَ رَحْمَتِک وَ انْشُرْ عَلَیْنَا خَزَائِنَ عُلُومِک.
تبریک مجدد ولادت با سعادت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام). بحث ما در مورد فقه بود. نکاتی را عرض کردیم که سریع مرور کنیم و بعد نکات جدید را بگوییم.
علم فقه اولین علمی است که متکفل بیان حکم شرعی است؛ علمی که بیانگر احکامالله است. گفته میشود «علم»؛ امروز آره، چون محدوده علمی که متکفل بیان حکم شرعی است، اصطلاحاً بهش گفته میشود چی؟ علم. فقه بهش گفته میشود علم. فرض کردیم که علم فقه که بیانگر احکامالله و حکم شرعی است، باید اینجا معنا بشود که اصلاً به چه معناست. گفتیم حکم شرعی، در بیان شهید صدر، تشریع است؛ «ما سَنَّهُ اللهُ تَعَالَی لِتَنْظِیمِ حَیَاةِ الْإِنْسَانِ وَ تَوْجِیهِ».
حکم شرعی به آن قانونی گفته میشود که از ناحیه خداوند متعال نازل شده برای نظمدادن به زندگی انسان، برای جهتدهی به زندگی. شما مقایسه کنید یک انسان مسلمان مؤمن متدین و متعبد به دستورات شرع را با یک انسانی که اساساً این دستورات را قبول ندارد، خدا را قبول ندارد. زندگیها کاملاً متفاوت است. زندگی آن شخص مسلمان متعبد چهارچوب دارد. بالاخره هر کاری را نمیتواند انجام دهد، هر معاملهای را نمیتواند انجام دهد، هر جایی نمیتواند برود، هر حرفی را نمیتواند بزند، هر چیزی را نمیتواند بشنود. اما آن کسی که نه، اساساً هیچ قانونی از ناحیه خداوند متعال را قبول ندارد یا اساساً خداوند متعال را قبول ندارد، هر کاری را انجام میدهد، هر چیزی را میخورد، هر چیزی را میشنود، هر معاملهای را انجام میدهد و هزاران هزار کار دیگر از این شخص ممکن است صادر شود. بنابراین احکامالله و حکم شرعی «هو تشریع توجیه»، یعنی زندگی انسان را جهت میدهد، به این نحو که موجب سعادت دنیا و سیادت آخرت انسان میشود.
نکته دیگری که باز اینجا جا دارد خدمت بزرگواران بیان بکنیم، بحث حالا «رؤوس ثمانیه» که فکر کنم نگفتم این را اگر اشتباه نکنم. بحث البته این بحث ما مشترک است با بحث لمعه که شنبه و یکشنبه و دوشنبه داریم. ولی خب دیگر باید بگوییم، چون اینجا توی آن جلسه نبودم و اینجا لازم است گفته شود.
فقه را تعریف کردیم، درست است؟ یک بحثی که اصلاً قبل از ورود به هر علمی مطرح میشود، تحت عنوان «رؤوس ثمانیه»، در بحثهای فلسفه علم مطرح است. «رؤوس ثمانیه» هم در واقع یک سری رؤوس هشتگانه هستش که برونعلمی است. یعنی از بیرون، شخص بخواهد یک سری اطلاعات و آگاهیها پیدا بکند نسبت به آن علم، اصطلاحاً بهش گفته میشود چی؟ «رؤوس ثمانیه». و بحث «رؤوس ثمانیه»، یعنی ما بحث از «رؤوس ثمانیه» را که مطرح میکنیم، وارد آن علم نشدیم، برونعلمی داریم بحث میکنیم؛ نه درونعلمی.
حالا «رؤوس ثمانیه» هشت تاست. ما نمیخواهیم به همهاش بپردازیم. یکی از «رؤوس ثمانیه»ای که تعریف علم است که ما علم فقه را تعریف کردیم، اما نکته دومی که وجود دارد، رأس دومی که وجود دارد: موضوع علم. که البته حالا بعضیها هم باز موضوع علم را جزء «رؤوس ثمانیه» نمیدانند، جزء مبادی علم میدانند. حالا باز نمیخواهم واردش بشوم.
یادم هست خدمت بزرگواران عرض کردیم که اساساً موضوع اصلاً چیست؟ گفتیم موضوع را تعریف کردیم. موضوع را گفتیم: موضوع آن عنوان جامعی است که مسائل آن علم حول محور آن عنوان میچرخد. موضوع اساساً آن عنوانی است که مسائلی که در این علم مطرح میشود، حول محور آن عنوان باید بچرخد. و هر علمی هم، لابد در موضوع هستش. چرا که اساساً، به تعبیر علامه طباطبایی، «إِنَّ تَمَايُزَ الْعُلُومِ بِتَمَايُزِ الْمَوْضُوعَاتِ.»
اگر علم فقه با علم اصول و علم فقه اصول با علم فلسفه و علم فلسفه با علم طب و علم طب با علم انسانشناسی و فلسفه اینها همهشان با هم جدا شدند، این به خاطر این است که موضوعاتشان متمایز و جدا هستند. و «إِنَّ تَمَايُزَ الْعُلُومِ بِتَمَايُزِ الْمَوْضُوعَاتِ»، چون موضوعات جدا شدهاند، این علوم از هم جدا شدند و عناوین مستقلی به خودشان گرفتند. پس اولاً، هر علمی نیاز به موضوع دارد. ثانیاً، موضوع آن عنوان جامعی است که مسائل آن علم حول محور آن عنوان میچرخد.
حالا علم طب، مثلاً، چون مسائلی که درش مطرح میشود حول محور بدن میچرخد، موضوعش بدن است. و یا مثلاً، چون علم فلسفه، مسائلی که درش مطرح میشود حول محور عنوان موجود بما هو موجود میچرخد، پس موضوع علم فلسفه چیست؟ موجود بما هو موجود.
علم نحو، مسائلی که ما مطرح میکنیم؛ مثلاً میآییم بحث مفعولبه را مطرح میکنیم، بحث مفعولفیه، بحث حال، تمییز، فاعل، نائبفاعل. این مسائل، یک عنوانی میشود و آن عنوان کلمه است. موضوع علم نحو شده چی؟ کلمه. البته یک بخشش هم در مورد جمله و اینها بحث میکند، بنابراین موضوعش شده جمله. یا در علم صرف، همه مسائلی که شما میخوانید؛ آقا، قواعد اعلال را میخوانید، قواعد ادغام را میخوانید، قواعد تخفیف را میخوانید، ابواب ثلاثی مزید را میخوانید، ابواب رباعی مجرد، رباعی مزید را میخوانید. همه اینها حول محور یک عنوانی میچرخد. همه اینها در مدار یک عنوانی است و آن عنوان «کلمه» است. چرا؟ چون همه بحثهایی که مطرح میشود، کلمه است.
پس، سلمنا که موضوع علم به آن عنوان جامعی گفته میشود که مسائل آن علم حول محور آن عنوان میچرخد. در علم فقه، مسائلی که ما مطرح میکنیم حول محور چی میچرخد؟ جلسه قبل گفتیم حکم شرعی. تعریفش را گفتیم. اقسامش را گفتیم. حکم شرعی تکلیفی داریم، حکم شرعی وضعی. وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه. دوباره تکرار بکنم.
اما مسائلی که در علم فقه مطرح میشود، حول محور چه عنوانی میچرخد؟ به نظر شما: تکلیف انسان. علم فقه را تعریفش اینجوری کردیم: علمی است که بیانگر تکالیف مربوط به انسان، بیانگر احکامی که از ناحیه خداوند متعال آمده و تکلیف انسان را مشخص میکند. موضوعش چیست؟ تکالیف. حالا تکالیف وجوبی، یا تکالیفی که حالا حرمت و حرام است. شارع مقدس در علم فقه، بیان کرده با واسطه بدن، در واقع، فعل انسان میچرخد. بنابراین موضوع علم فقه میشود فعل مکلف.
واجب است نماز صبح خواندن. نماز صبح به چه تعلق گرفته؟ به این صلات. صلات چیست؟ صلات فعل من و شما محسوب میشود دیگر، آقای باقری، درست است؟ سوم یکی از افعالی که من و شما انجام میدهیم. شارع مقدس گفته: آقا، این معامله ربوی را انجام نده. نهی کرده، حرمت معامله ربوی را جعل کرده. شارع مقدس این حرمت معامله ربوی، حرمت به معامله ربوی تعلق گرفته. معامله ربوی چیست؟ یک نوع فعلی است که در واقع انسانها در سیره اجتماعی خودشان با هم انجام میدهند، در رابطههای اجتماعی خودشان با هم انجام میدهند. فعل محسوب میشود.
غیبت کردن حرام است. حرمت یک فعل است که در علم فقه باید بهش پرداخته بشود. درست است؟ اما این حرمت به چی تعلق گرفته؟ به غیبت. غیبت چیست؟ غیبت فعلی است که ما انجام میدهیم. همه احکامی که در علم فقه مطرح میشود، متکفل بیان حکمالله است دیگر. همه این احکام، چون حول محور فعل مکلف میچرخد، بنابراین موضوع علم فقه میشود فعل مکلف.
فعل مکلف؟ ماشاءالله دیگر. از جزئیات بگیرید. جلسه گذشته فکر میکنم اشاره کردیم هر فعلی که من و شما انجام میدهیم، اعم از نشستن در این درس، توی خیابان شخص دارد راه میرود، با ماشینش دارد یک جایی میرود، دارد میرود زیارت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و... و همه افعال، خوابیدن، خوردن، همه اینها، پوشیدن. یک فعل، یک حکمی بهش تعلق میگیرد. فعلهای ما هست که بهش حکم تعلق میگیرد. بله. فعل مکلف. موضوع علم «فعل مکلف» است.
حالا من نمیخواهم اینجا بسط بدهم. حکم بر دو قسم بود. حکم تکلیفی داشتیم، حکم وضعی داشتیم. ما یک حکم وضعی هم داریم. حکم وضعی، فعل موضوعش یعنی احکام وضعیه به افعال تعلق نمیگیرد. خدمت شما عرض کردم تعریف میکنیم: تشریع و ساده بگویید: «ما سَنَّهُ اللهُ تَعَالَی لِتَنْظِیمِ حَیَاةِ الْإِنْسَانِ وَ تَوْجِیهِ». ادامه میدهد، ادامه میدهد چی میگوید؟ «یَتَعَلَّقُ بِأَفعالِ الْمُکلَّفینَ أَو بِذاتِ الْمُکلَّفینَ أَو بِالْأَشْیَاءِ الْمُرْتَبِطَةِ بِهِم.» یکبار دیگر عبارت را عرض میکنم: «وَ قَد یَتَعَلَّقُ هَذَا الْحُکْمُ بِأَفعالِ الْمُکلَّفینَ اَوْ یَتَعَلَّقُ بِذاتِ الْمُکلَّفینَ اَوْ یَتَعَلَّقُ بِالْأَشْیَاءِ الْمُرْتَبِطَةِ بِهِ.»
این حکم شرعی که قانونی است که از ناحیه خداوند، یکبار به افعال مکلفین تعلق میگیرد، یا تعلق میگیرد به ذات مکلفین، یا تعلق میگیرد به اشیای مرتبطه. تو. مکلفین. قوانین نیست که به فعل من و شما تعلق بگیرد. اشیایی که با من و شما مرتبطه میتواند تعلق بگیرد. این تعریف بحث کامل بشود.
حکم شرعی زندگی انسان، حکم شرعی که به افعال مکلفین تعلق گرفته، مثل وجوب مثلاً حج. یک فعلی است. یک فعلی برای مکلفین هستش، درست است؟ تعلق گرفته به این فعل مکلف. گفته میشود: حکم شرعی.
حالا گاهاً نه، حکم شرعی به فعل مکلف، به فعل من و شما تعلق نمیگیرد، به خود من و شما تعلق میگیرد. الان آقای ایثاری، بسمالله، میخواهند ازدواج بکنند. رفتند دختر را دیدند. البته حالا مثال فرضی دیگر. «وَصْفُ الْعَیْشِ نِصْفُ الْعَیْشِ». حالا میشود. میخواهند ازدواج بکنند و دختر خانمی را انتخاب کردند و همه چیز، صحبتها انجام شد. توی مجلس، آقای رحمانینژاد، مثال بزنیم. آقای کشاورزی بهتر است یک مقداری. آره، آقای رحمانینژاد، یک آقای کشاورزی مجرد هستم. انجام شد. مجلس آمدند، عاقد آمده، میخواهد عقد بخواند. عاقد میآید عقد را انشاء میکند و الی آخر. و به واسطه این عقدی که عاقد خوانده، یک رابطهای بین آقای رحمانینژاد با آقای کشاورزی ایجاد میشود. به محض... رابطه چی؟ رابطه یعنی آن انشاء عقدی که از ناحیه عاقد صورت میگیرد، یک رابطهای، به تعبیری، بار میشود، یک رابطه بین داماد و عروس ایجاد میشود. رابطه زوجیت.
رابطه زوجیت چیست؟ از کجا آمد؟ زوجیت یک رابطه واقعاً خارجیه یا نه؟ زوجیت رابطهای است که از ناحیه شارع مشخص شده، آمده. رابطه زوجیت به چی تعلق گرفته؟ به فعل مثلاً آقای رحمانینژاد، آقای کشاورزی؟ نه، به خودشان تعلق گرفته. زوج، زوجه. زوج، زوجه. و این را به این رابطه بین خود شخص زن و شوهر، گفته میشود زوجیت. حکم شرعی که به ذات مکلفین تعلق گرفته. پس بنابراین بعضی از احکام شرعی به ذات مکلفین تعلق میگیرد، مثل زوجیت. عنوان را نمیتوانیم بگوییم حکم شرعی را بگوییم حکم شرعی زوجیت. زوجیت خودش حکم شرعی است؟ او بود. یکی از مصادیق. حالا جلوتر الان تقسیمبندی را حکم شرعی آن قانونی هستش که تعلق گرفته، مرتبطه با... گوشی دارید شما؟ ماشین دارید؟ درست است؟ رابطه شما، در واقع، ماشینی که دارید، یک رابطه خاصی است که شارع مقدس جعل کرده. آن رابطه چه رابطهای است؟ رابطه ملک.
ملکیت از کجا آمده؟ چیزی از بیرون به نام ملکیت داریم که به ما نشان بدهید؟ نه. ملکیت آیا عرف عقلاء فرض کردند؟ نه. ملکیت را کی فرض کرده؟ شارع در واقع آمده عنوان ملکیت را به اشیایی که با ... مال ماشین هستید، مالک نمیدانم هر چیزی که هستید. ملکیت، که از ناحیه شارع مقدس... پس بنابراین احکام شرعی، بله، قوانینی هستند که از سوی خداوند متعال صادر شده برای تنظیم زندگی انسان و جهتدهی زندگی. افعال من و شما تعلق میگیرد. اما گاهاً رابطه خیلی وسیع و عمیقی با قسم اول دارد. یعنی چی؟ مثلاً آقا این رابطه زوجیت که اتفاق افتاد، حکم چیست؟ آن دسته از حکمای شرعی که آقای کشاورزی تعلق میگیرد دیگر. بیاییم بیرون دیگر از آن داستان تکلیفی و تکلیفی و وضعی. تعریفش چیست؟ آن دسته از احکام شرعی که تعلق میگیرد به افعال مکلفین، حکم شرعی بگویید: تکلیفی. و به آن دسته از احکام شرعی که تعلق میگیرد به اشیایی که مرتبط با مکلف است یا به ذات مکلف، حکم شرعی ملکیت حکم شرعی وضعی.
تکلیفی تفاوتش از دل این تعریف، تقسیم حکم شرعی و تکلیف وضعی مشخص شد. حکم شرعی تکلیفی که به افعال مکلفین تعلق میگیرد، پنج قسم است که گفتیم وجوب، استحباب و کراهت و اباحه و حرمت. به غیر اینها، هر حکم شرعی که از ناحیه شارع مقدس آمد، میشود حکم وضعی. درست است؟ دیگر. مثلاً بطلان. نماز خوندی؟ طبق نظر این، نماز شما باطل است. بین احکام تکلیفی با وضعی رابطه وثیقی وجود دارد. چطور؟ چه بسا بسیار در دل بسیاری از احکام تکلیفی، حکم شرعی وضعی وجود دارد و برعکس آن هم هست.
وقتی رابطه زوجیت ایجاد شد بین شخص مذکر و مؤنث، بین داماد و عروس، وقتی رابطه زوجیت ایجاد شد، این حکم شرعی وضعي است دیگر که ایجاد شده، درست است؟ به محض ایجاد، یک سری احکام تکلیفی بر آن مترتب میشود. نفقه. وجوب نفقه. وجوب نفقه، حکم شرعی تکلیفی. وضعی نفقه تکلیفی. به تبع چی به وجود آمده؟ به تبع حکم شرعی وضعی. بگویید: زوجیت. به وجود آمده. حالا این وجوب نفقه برای مرد، به قول معروف، تمکن از دل حکم شرعی وضعی زوجیت رابطه احکام شرعی تکلیفی و وضعی رابطه عمیق و... سوالی نیست؟ احکام خمسه: وجوب، استحباب، کراهت، اباحه و حرمت. و ازدواج کردن با آن رابطه خاص بین... بله. فعل ازدواج کردن در واقع مطرح شد از ناحیه شارع. خب استحباب. مستحب مؤکد. درست است؟ خب نه، مستحب. فعل ازدواج کردن که اتفاق میافتد. کار نداریم به رابطهای که بین... به رابطهای که بین این دختر با این پسر ایجاد میشود به واسطه آن عقدی که عاقد میخواند. به محض انشاء عقد، یک رابطه خاصی بین دختر و پسر ایجاد میشود. به آن رابطه گفته میشود زوجیت. این زوجیت، حکم شرعی وضعی است. اما ازدواج کردن که رابطه نیست، ازدواج یک فعلی است. تعلق مثلاً در مورد ازدواج چیست؟ مستحب. نجاست. یکی از احکام وضعیه است. صحت و بطلان. نجس کردن، نجس کردن یک فعل استش. نجاست فضله نمیدانم، حیوان حرام گوشتی که خون جهنده دارد، مثلاً نجس است. چرا؟ چون... نه.
خلاصه، موضوع علم فقه چیست؟ فعل مکلف. هر حکمی که بهش تعلق میگیرد، تکلیفی است. پس این نشانگر این است که ما در علم فقه احکام تکلیفیه را بحث میکنیم و در بین احکام تکلیفی پنجگانه، بیشتر هم از احکام الزامی بحث میکنیم. احکام الزامی از این پنج تا، کدام است؟ وظیفه یک فقیه در کتب فقهی شده، در رسالهها، امور مستحبه را بگوید؟ حالا بگوید خوب است، یا امور مکروه را بگوید خوب است؟ احکام الزامی را بگوید. چه فعلی واجب است، چه فعلی حرام است. چرا؟ چون مستحبات و مکروهات، حالا مکلف نکرده. بله، گفته مستحب است انجام بدهی خوب است، انجام ندهی آن چیزی که وظیفه داریم من و شما در قبالش که اگر انجام ندهیم، آن دنیا عقاب میشویم. بحث احکام الزامی و فقها در کتب فقهی، موضوع علم فقه، فعل مکلف را بیان میکنند و در بین احکام تکلیفی هم آن احکام الزامی و حرمتی را. حالا سایر را هم اشاره کردهاند، اشاره کردن خوب است. ما میبینیم در کتب فقه بهش اشاره میشود.
اما بگذریم از موضوع علم فقه که شد فعل مکلف. درست شد؟ کلی. کتب فقهی را من یک نکته جلسه گذشته گفتم، گفتم کتب فقهی بر سه قسم است: غیر استدلالی، نیمه استدلالی، تمام استدلالی. کتابی که ما میخواهیم بخوانیم چیست؟ نیمه استدلالی. غیر استدلالی، تمام استدلالی. صفحه آخر توی خود متن آمده دلیل بر حکم شرعی را بیان کرده. باز هم به نظر من بیان مقدمه گفتم. متن کتاب را نگاه کنید. جلوتر که میروید، مثلاً بحث صلات، بحث زکات، بحث... بیان نکرده احکامی که دارد بیان میکند به هیچ عنوان حکم شرعیاش را بیان نکرده باشد. میشود چی؟ بفرمایید. اگر تا حدودی، بعضاً حکم شرعی را گفته، روایتش را آورده، مثلاً یک مستندش را آورده، آیهاش را آورده، تمام استدلالی نیست. بیان کرده. گاهاً... نیمه استدلالی، نیمه استدلالی، یعنی بین غیر استدلالی و تمام استدلالی در واقع غیر استدلالی محسوب میشود. یعنی اینجا احکام را حالا یک آیه آمده، یک آیه در مورد وجوب صوم آمده. آیا کتب فقه، من جمله کتاب، مسائل علم فقه از دو حالت خارج نیست. بخش اول علم فقه در واقع عبادات، بخش دوم معاملات استش. معاملات محل بحث ما هست.
احمد: سایر کتب فقهی که وجود دارد، من جمله لمعه، دو بخش دارد: بخش اول عبادات، بخش دوم معاملات. عبادات بر دو قسم: عبادات تعبدیه داریم، عبادات توسلیه داریم. معاملات هم خودش بر دو قسمت تقسیم میشود. معاملات به معنای معاملات، عقود لازمه، عقود جایزه. یک کلی کتاب هست که بخش اول معاملات، بخش دوم... آقای اسدی، بخش اول عبادات، بخش دوم چیست؟ معاملات. و ما در فقه ۵۲ باب داریم که همه این ۵۲ باب که اولین از آن ابواب، کتاب الطهاره، باب طهارت است و آخرینش حدود، قصاص، دیات، بحث دیه. حالا بعضی از این ۵۲ باب ذیل عبادات قرار میگیرد، بعضیها ذیل مثلاً عبادت. درست است؟ اجاره عبادت یا معامله؟ معاملات. انشاءالله این را مفصل جلسه آینده کسی که وارد علم فقه میخواهد بشود باید اینها را حداقل بداند.
وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین.
در حال بارگذاری نظرات...